صبح وقتی سرکار میرم این دانش آموزهارو میبینم که کتاب بدست منتظر سرویسن 

خدا چه روزهای گذشت چه بدبختی هایی

من دلم میسوزه براشون 

یا برادر زادم کلاس اول با چه بدبختی داره نوشتن و خواندن یاد میگیره 

زمان دانشگاه تو فصل امتحانات میرفتم سر جلسه دوستان می پرسیدن خوندی یا نه 

می گفتم ببین دو نفر وقت امتحان خیالشون راحته راحته 

گفت کیا 

گفتم یکی اونه که خونده و بلده و یکی که نخونده و کلا بلد نیست چیزی 

اما اونه که نصف و نیمه خونده تا لحظه آخر کتاب به دسته 

حالا دیگه خود دانی ببین من جز کدوم دسته ام  که کتاب بدست نیستم و خیالم خیلی خیلی راحت خخخخ

بدبختی ,کتاب ,کتاب بدست منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آرلیس بتا 2 عشق و دوستی مرجع کنکور ایران آموزش لایکی مشاور ایمنی درب های ضد حریق گرمایش برودت پارس دانلود رایگان ایران